نگاه گذرا بر نهضتها و احزاب سیاسی معاصر افغانستان
محمد عوض نبی زاده محمد عوض نبی زاده

قسمت دوم  ( پیوست به گذشته)

نظام دموكراسي به عنوان يك سيستم حكومتي كه دران رضايت مردم معيار مشروعيت حاكميت است ،که اولين بار در يونان باستان 750 سال قبل از ميلاد تجربه شد و بعد ازآن درقرن 19 گسترش یافت . طرح افلاطون عالي ترين شكل نظام دموكراسي است . (( دموكراسي حكومت مردم ، توسط مردم وبراي مردم است ، توسط همه وبراي همه است )) .

منتسكيو فيلسوف فرانسوي  در باره دموكراسي مي گويد که :اندازه دموكراتيك بودن يك حكومت به ميزان استقلال سه قوه اي مجلس ، حكومت و قوه قضائیه بستگي دارد . 2- ازادي احزاب سياسي 3- ازادي بيان :.4- حاكميت قانون :.5- صلح طلبي : 6- رضايت مردم :.7- شهروندان دموكراسي .   دموكراسي زماني پياده مي شود كه مردم وحاكمان آ ن به درجه از بلوغ سياسي و اجتماعي رسيده باشند واحزاب سياسي مناسب ترين وسیله درجهت ايجاد چنين فضاي درقلمروي نظام دموكراسي است .

 حزب سياسي :- حزب را مي توان گروهي از افراد جامعه دانست كه با اعتقاد وايمان به برخي اصول وداشتن هدف هاي مشترك درسازماني متشكل شده واز طريق شعبه ها ي مختلف با يكديگر ارتباط متقابل ومستمر دارند ومي كوشند تا براي رسيدن به هدف ها ي مورد نظر، حكومت را مستقيما دردست گيرند. لاپالومبارا درتعريف حزب سياسي چهار شرط ذكر مي كند 1- سازمان وتشكيلات 2- تشكيلات حزبي داراي سازماني مستقر درمحل ودر سطح ملي -3- اراده رهبران ملي ومحلي. 4- كسب حمايت عمومي مردم  .شكل گيري احزاب سياسي :-احزاب سياسي يك نياز اجتماعي است  هر جامعه بايد احزاب سياسي داشته که دربعضي جوامع يك ضرورت ودربعضي ديگر داراي كاركرد منفي است . ميان احزاب سياسي ونوعي نظام سياسي ارتباط نزديك وجود دارد . بعضي نظامهاي سياسي ، موجوديت احزاب رانمی پذیرند. ولی دربعضي از نظامها ، موجوديت احزاب سياسي را امري ضروري ميداند . تعيين نوع نظام سياسي نيز به نوبه اي خود برشرايط اجتماعي ، فرهنگي ، سياسي وحتي جغرافياي هر كشور مبتني است . يك الگوی ثابت وكامل از نظام سياسي كه درهمه جا قابل ، تطبيق باشد تا بحال وجود نداشته است .ازانجايكه احزاب سياسي همواره درصدد بدست اوردن قدرت اند ، و براي موفقيت برنامه هاي شان همواره در تلاش است تا اعتماد ورضايت مردم را بيش از رقبايش به چنگ آورند ، احزاب سياسي ، مناسب ترين وشايسته ترين باشگاه تمرين سياسي درجهت اموزش مهارتهاي كافي براي ورود به عرصه اي تصميم گيري هركشوراست .

درافغانستان دومسئله ، شكل گيري احزاب سياسي را ، مشکل آفرین مي سازد .

 1- پا ئين بودن سواد عمومي : معیارسواد تنها خواندن ونوشتن است كه با توجه به همين استاندارد درافغانستان طبق آمار سازمان هاي بين المللي 75% از مردم افغانستان بي سواد اند . اين مسئله يكي از  مشكلات عمده اي مردم کشور ما بوده است. درچنين جامعه اي فاصله ميان حكومت ومردم بسيار زياد است. براي بيرون رفت ازاين معضل اجتماعي يكي ازراههاي مناسب وموئثر آن ظهور احزاب سياسي درعرصه اي اجتماعي است .  2- تقا بل گروهاي سیاسی ذينفع : افغانستان درگذشته عرصه در گیری نظامی  میان گروهها وجناحها بودند كه بعضي ازآنها بر ساختار قومی جامعه استواربوده وتمام اهداف انها كسب ، حيثيت وسلطه اي قومی شان براقوام ديگروعامل بیعدالتي هاي موجود دركشور بوده است. اين گروه ها به عنوان نماد هاي اقوام افغانستان هركدام بخشي از جامعه اي کشور و از يك قوم،‌نمايندگي نموده ودرراستاي تحقق بخشيدن به مطالبات قومی خود تلاش مي كردند وازسوي ديگر اقوام افغانستان نيز درقالب همين گروه ها كسب هويت نموده ودرعرصه هاي تصميم گيري مشاركت مي كردند . درشرايط جديد وبا حذف اين گروها واحزاب سابق ، مشاركت مردم درعرصه تصميم گيريهاي كشور باید در وجود  احزاب جدید بر معیار های نوین تشکیل وایجاد گردند  احزاب سياسي  جدید با اندیشه های نوین مي توانند جايگزين مناسب وشايسته براي گروهاي گذشته باشند .  اساسا يكي از شاخصهاي دموكراسي ، احزاب سياسي است . احزاب سياسي كه متفاوت از گروها وجناحهاي ذينفع اند ،‌تجلي عيني ونماد بيروني دموكر اسي وازعوامل اساسي بقاء واستمرار نظام دموكراسي است .

 اززمان استقلال افغانستان تا امروز جامعه افغانستان فاقد يك دولت مقتدر وفراگيرملي بوده است . بحران هويت ملي ، شكافهاي اجتماعي ،فضاي بي اعتمادي ميان اقوام و‌تخريب زيرساختهاي اجتماعي ، فرهنگي ،‌اقتصادي وسياسي ، ارمغان يك تاريخ تجربه اي ناكام حاكميت قبيله اي درافغانستان است .اينك جامعه اي افغانستان ، که ‌دموكراسي را به عنوان يك نظام سياسي انتخاب نموده اند ، بوجود آمدن احزاب سياسي مطابق با معيارهاي درست ومنطقي ومطابق قانون اساسي ، يك نياز ضروري به نظر مي رسد . زيرا احزاب سياسي تجلي عيني وبيروني دموكراسي است . دموكراسي يعني تكثر قدرت دربين تمام اعضاي جامعه واين ايده ،تنها درقالب احزاب سياسي مي تواند تحقق پيدا كند . احزاب سياسي است كه میتواند  زمينه مشاركت سياسي تمام افراد جامعه را فراهم نموده واز انحراف حكومت از مسيرقانون ودموكراسي جلوگيري كند . احزاب سياسي جديد بايد با معيارهاي فراقومي ، فراجناحي وفرامذهبي باشند . احزاب جديد بايد دراصول با جناحها وگروهاي ذينفع تفاوت داشته باشد وتنها بهانه اي نباشند براي سرپوش گذاشتن روي فعاليت ها ي قومي ،‌گروهي ، مذهبي ومحلي . قانون اساسي جديد نيز ،‌ تشكيل احزاب سياسي وديگر نهادهاي مدني را حق شهروندان افغانستان دانسته است (( اتباع افغانستان حق دارند مطابق به احكام قانون ، احزاب سياسي تشكيل دهند مشروط بر آنكه :-1- مرامنامه واساسنامه حزب مناقض احكام دين مقدس اسلام ونصوص وارزشهاي مندرج اين قانون اساسي نباشد .2- تشكيلات ومنابع مالي حزب علني باشد .3- اهداف وتشكيلات نظامي وشبه نظامي نداشته باشد .4- وابسته به منابع خارجي نباشد . تاسيس وفعاليت حزب برمبناي قوميت ، سمت ، زبان ومذهب جواز ندارد)) .

 تحلیلگران سیاسی افغانستان اکثرآ  به این باورند که :-

 یکی از دلایل عمده شکست اصلاحات امان الله خان در اوایل سده بیستم میلادی، که وی خصوصیت های جامعه به شدت محافظه کار و مذهبی افغانستان را - که سنت های قبیله ای، بر بخش زیادی از آن حاکم است - نادیده گرفت. مردم نه تنها برای پذیرش اصلاحات شتابزده به سبک غربی، آماده نبودند، بلکه تلاشی هم برای آماده ساختن  مردم انجام نشده بود. دهها سا ل پس از این شکست، چپگراها و اسلام گرایان افغانستان، که با الهام از جریان های خارجی در صدد تغییرجامعه وحاکمیت برآمدند، ظاهرا از تجربه امان الله خان در طرح و اجرای برنامه های خود استفاده نکردند.

 بسیاری از پژوهشگران، این برنامه ها را امتداد طرح ها و شعارهای اردوگاه شرق وغرب در دوران جنگ سرد در قرن گذشته می دانند، که در ظاهر ملی جلوه  می نمود، اما در ماهیت ، هیچ نوع سازگاری با ویژگی های دینی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و قبیله ای جامعه افغانستان نداشت، زیرا محصول و زاده اندیشه و فرهنگ جوامع دیگر و با اوضاع و ویژگی های کاملاً متفاوت بوده است . ، اصلاحات ارضی و برنامه پنجگانه برای اجرای اصلاحات در زمینه های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را، که سواد آموزی اجباری زنان از آن‌جمله بود، و بخاطر بیگانه بودن آن با واقعیت های جامعه افغانستان، نتیجه کاملاً معکوس ببارآورد  . جامعه سنتی و قبیله ای افغانستان، با داشتن سطح پایین سواد، برای پذیرش افکار رادیکال جپ آماده نبود که ، این افکار زمینه رشد و بالندگی یابد.، همه بیاد دارند که نورمحمد ترکی اولین رئیس جمهور رژیم چپ افغانستان، شعار معروفی داشت: "نان، خانه و لباس می دهیم" (کور، کالی، دودی ورکوو). انقلابیون چپ ؛ بنا را بر تقسیم مساویانه گذاشتند و با صدور فرمان های پیاپی، قرض های دهققانان به دولت بخشیده شد، به 270 هزار خانواده زمین داده شد، حقوق مرد و زن قانونی شد و ازدواج دختران خردسال غیرقانونی اعلام شد. سیاست های نسنجیده و نادقیق آنها سبب شد تا در مجموع طبقه پایین جامعه افغانی، برای مبارزه علیه رژیم خلقیها  کمر بستند و تا سقوط آن از پای ننشستند. منابع فکری و ایدئولوژیک چپگراهای افغانستان ، نشرات حزب توده ایران بود و بر اساس نشریه های همین حزب، اندیشه پیروان حزب دموکراتیک خلق شکل می گرفت. ، یک حزبی که هوای دولتداری درسر داشت، اندیشه آن، از منابع دست دوم تغذیه می شد. گرچه که چپگراها منابع دیگری فکری نیز  داشته اند، اما این نکته می رساند، که در زمینه تغذیه فکری  و اندیشوی آنها مانند اسلامگراها، پای شان می لنگید. ساده زندگی نمودن  یکی از موضوعاتی که در افغانستان  کنونی بر سر زبانها ست، مقایسه زندگی رهبران جهادی و دولتمردان تکنوکرات از غرب آمده با رهبران رژیم  چپ است. هیچ یک از رهبران ارشد  گروه های چپ ،  سرمایه ودارایی کلانی از خود برجای نگذاشته اند، تمامی وزرای دوره  حکومت چپی ها و حتی دکتر نجیب الله آخرین رییس جمهور وسلطانعلی کشتمند صدراعظم با کفایت تقریبا یک دههء این دوران، که درزمان جنگ وبحران سیستم اقتصادی کشور را سر وسامان داده و با وجود تعزیرات جهانی علیه کشور جامعه را از قحطی و گرسنگی  وبحران اقتصادی  با  شایستگی  و درایت نجات داده است درآپارتمانهای مکروریان مانند دیگران زندگی می کردند. به باور برخی از کارشناسان، اعضای حزب دموکراتیک، صرفاً به جنبه اقتصادی نظریات جپ باور داشتند،. ولی هرگز در فکر اندوخته های  پولی نبودند و در رفاه نزیستند. در حالیکه ریخت و پاش های زندگی شاهانه شمار زیادی از رهبران مجاهدین، با آنکه مدعی اند برای خدا و اسلام جهاد کرده اند و به معاد و روز حشر باور دارند، امروز اعتراض های زیادی را در افغانستان برانگیخته است. حزب دموکراتیک خلق  ، پس از به قدرت رسیدن، اشتباهات زیادی مرتکب شد. ولی در سال های بعدی، این حزب به جبران این اشتبا ها ت پرداخت و سیاست های خود را تغییر داد.  ، اما کار از کار گذشته  و ناوقت بود.که  درین زمان ، افغانستان به صحنه کشمکش بر سر نفوذ بین دو ابرقدرت جهانی تبدیل شده بود. دراسلامگرایان فقدان برنامه، نظم گریزی، فقدان رهبری وجود داشت  گرچه خاستگاه فکری و ایدئولوژیک اسلامگرایان متفاوت بود، اما آنها هم  مانند جریان چپ، از خارج الهام می گرفتند. صرف نظر از ناسازگاری برنامه های چپیها با ویژگی های جامعه افغانی، (چپگرایان) این امتیاز را داشتند که در چارچوب یک تشکیلات منظم حزبی حرکت می کردند، چیزی که اسلامگرایان از آن محروم بودند. ، جریان اسلام گرا از همان آغاز - ۱۹۶۰میلادی - و تشکیل آنچه نهضت اسلامی افغانستان خوانده می شود، یک جریان واکنشی در مقابل جریان چپ می داند. آنچه پیروان جریان اسلامگرا را تحریک می کرد، احساسات مذهبی و باورهای دینی بود، و آنها هیچگاه در چارچوب یک برنامه حزبی ، فعالیت نمی کردند. اسلامگرایان، تشکیلات منظم و رهبری واحد نداشتند و تا زمان ورود مجاهدین به کابل این وضع ادامه داشت. در طول این چهارده سال جنگ ، و به رغم شرایط مساعد و فرصت مناسب، مجاهدین نتوانستند کادرمسلکی و متخصص برای اداره نظام آینده اسلامی در افغانستان ایجادو پرورش دهند؛ که در این زمینه فاقد برنامه بودند".نادیده گرفتن تفاوت های فرهنگی و اجتماعی اسلامگرایان افغانستان ، که منابع نظری و عملی آنها را بیشتر " ترجمه" نوشته‌های حسن البنا بنیانگذار سازمان اخوان المسلمین، سید قطب، ازمصر، ابوالاعلی مودودی از پاکستان وعلی شریعتی از ایران و دیگر اندیشمندان مسلمان غیرافغانی تشکیل می داد. کتاب ها و جزوه های چاپ شده که از کشورهای عربی و ایران،  و گروه های جهادی پر نفوذ در پاکستان،وارد کشور میشد . سید قطب که از اثر گذارترین اندیشمندان در میان پیروان جریان های اسلامگرا در بیشتر کشورهای مسلمان -از جمله افغانستان - است،. به نظر نمی رسد که اسلامگرایان افغانستان، این ویژگی های هر دو جامعه و تفاوت های زمانی و مکانی را مد نظر داشته اند. ، چنانچه  گروه تندرو طالبان که علاوه بر رکود اجتماعی و سياسی، و فشار و اختناق ناشی از عقايد تندروانه اين گروه، اين کشور را به محلی امن برای تندروان اسلامی از سراسر جهان بدل کرد. تندروانی که ايديولوژی خود را جهاد اسلامی در برابر غرب و فرهنگهای غير اسلامی ميدانستند. با حادثه يازدهم سپتمبر، امريکا رژيم طالبان را از بين برد و نيروهای ائتلاف خارجی در افغانستان مستقر شدند و اين کشور در کانون توجه جهانی قرار گرفت. دولت کنونی افغانستان روی کار آمد و اين کشور بعد از سه دهه، دارای پارلمانی  گردید. گرچه افغانستان، هنوز هم درگير خشونت هايی است که از سوی گروه تندرو طالبان، باهدف تسلط دوباره بر اين کشور و گسترش آنچه را حکومت اسلامی و شرعی ميخوانند، دامن زده ميشود، اما به طور گسترده ای، ساختار سياسی جاری در افغانستان، نيروهای رقيب سابق، يعنی جناحهای راست و  چپ را در خود جای داده است. فقر اندیشه، وخلاقیت فکری ، ناتوانی در بازاندیشی تسلط فضای فکری  دوران جنگ سرد  در  جهان – منطقه و کشورعمده ترین دلیل برای اثبات این مدعا است ، که  از ، ناتوانی هر دو گروه در دادن یک تصویر و تفسیر روشن از اندیشه جریان هایی است که از نگاه فکری به آن وابسته بودند. وهمچنا ن  همسنگری سیاسی عجزفکری و فقر ساختار ایدئولوژیک هردو جریان، جزم گرایی و استبداد رای بوده است. عملکرد هر دو گروه در برابر مخالفین ایدئولوژیک و سیاسی شان، به‌خوبی نشان داد که چگونه روش های عقلانی و قواعد برخورد دمکراتیک، قربانی مطلق گرایی و منطق زور و خشونت شد. حذف فیزیکی، سرکوب و زندانی کردن مخالفین، ازحربه های اصلی اسلامگرایان و چپگرایان افغانستان بوده است. ولی متاسفانه سوال اصلی این ا ست  که چرا تاکنون در افغانستان، یک تئوری متکامل با  ویژگی های هویت بومی افغانی و خصوصیت های جامعه افغانی درآن بازتاب یافته باشد، در دست نداریم. این سوالی اند که تاهنوز بدون پاسخ باقی مانده است . امیواریم که نسل جوان کشور به این نیاز سیاسی جامعه ما جواب قانع کننده پیدا نمایند .


 هزاره جات از لحاظ موقعیت جغرافیای خویش که در نزدیکی پایتخت و مرکز کشور قراردارد  در هنگا م  جهاد  و همچنان دردورا ن مقاومت علیه رژیم طالبان نقش عمده و استرتیژیک را برای اکمالات دیگر گروه های اسلامی از طریق هزاره جات ودر تامین امنیت کابل ایفاء  نموده  است ودر اوضاع جاری کشور نیزمردم هزاره جات  حامی دولت کنونی بوده  و بحیث منقطه حایل میان ساحات جنگی جنوب وشهر کابل قرار داشته و رول تعین کننده را در ثبات عمومی افغانستان دارا میباشد . کوه های سر بفلک کشیده مانع نفوذ دشمن و مردم دلیر هزاره عاشقان صلح وثبات کشورند .   در کنار احزاب و گروه های چپ وراست در افغانستان . نقش و سهم تعین کننده احزاب و شخصیت های  سیاسی جامعه هزاره  را نمی توان نادیده گرفت . گروه های سیاسی راست وچپ مدعیان  اصلی قدرت و سیاست  درافغانستان  گرچه از لحاظ عقیدتی  و تشکیلاتی خصوصیات ایدئولوژیک  داشت اما  بعضآجنبه قومی و قبیلوی را نیزبصورت درد آور با خود حمل میکردند.گرچه اقدامات کاری  رهبران اصلی ایندو گروه پوشیش ایدئولوژیک و سیاسی را دارا بود – ولی   بعضی از آنان قومی عمل نیز  میکردند که شعار وعملکرد حفیظ الله امین و برادرانش - مولوی خالص – حکمتیار – ربانی  - مسعود و سیاف درباره مردم هزاره برخورد متعصیبانه ء ایندوگروه راست و چپ را به نمایش میگذاشتند  . چنانچه  باوجود آنکه رویداد هفت ثور دارای جهت گیری ائدیولوژیک بود  که با واقعیت های اجتماعی و مذهبی مردم کشور هم خوانی نداشت  و درپیروزی آ ن تمام اقوام کشور خود ها را سهیم نمیدانستند - چون  عده از رهبران آنان شعارهای تند ضد دینی و خلاف رسو م وعنعنات مردم  میدادند که بدین سبب همه اقوام کشور اعم از  پشتون– تاجک-  هزاره - ازبک  و دیگر اقوام میهن ما در روز های آغازین برعلیه آن قیام نمودند و تا سقوط به پیش رفتند. ورویداد هشت ثور نیز با داشتن کرکتر اید ئو لوژیکی اراده ملی تمامی  اقوام افغانستان را تمثیل کرده نتوانست وعملکرد انحصار گرانه جناحی رهبران رژیم  وقت-  تمام اقوام و عمدتآ اقوام پشتون – هزاره – ازبک ودیگر اقوام کشور را مجبورساخت تا بر ضد یکه تازی ها و برتری خواهی قومی آنان دست به مقا ومت زنند . در ین دو رویداد خونین که نقش وسهم همه ء اقوام افغانستان نادیده گرفته شده بود. رهبران و رهروان این دورویداد تاریخی نتوانستند که صلح وثبات را در کشور استقرار بخشند  .احزاب سیاسی راست وچپ در ایجاد و تشکیل احزاب شان از رهگذرترکیب قومی  از افراد سیاسی و نخبگان مردم هزاره درتشکیلات شان استفاده میکردندکه بعضآ این شخصیت های سیاسی مردم هزاره درمیان این گروه های چپ وراست  بخوبی درخشیده اند که تاریخ استعداد و کار نامه نیک آنان را به حا فظه خواهند داشت . افراد سیاسی مردم هزاره  در دو جناح چپ در میان پرچمی ها و شعله ای ها زمینه رشد تشکیلاتی بیشتر از دیگر جناح ها پیدا نموده بود.

 احزاب سیاسی جامعه هزاره بطور مستقل و جداگانه  از دو داعیه دار سیاست و قدرت در افغانستان در دو جناح راست وچپ مصروف فعالیت سیاسی و تشکیلاتی بوده است. گرو ه های سیاسی مردم هزاره همیشه در تغیر موازنه قدرت در کشور نقش تعین کننده ایفا کرده و میکنند . درطول تاریخ درهنگامیکه سرزمین ما بر اساس رقابت های سیاسی – خاندانی – قبیلوی  و یا اختلاف برای دسترسی هریک از اقوام مدعی قدرت نزدیک به متلاشی شدن قرار گرفته اند احزاب و نخبگان سیاسی جامعه هزاره تصامیم عاقلانه را بخاطر خیر وصلاح وطن  و برای جلوگیری از جنگهای طولانی میان قومی  اتخاذ نموده است و غایله بی ثباتی درکشور را  خاتمه بخشیده اند .طوریکه عملکرد قاطع و به موقع نماینده مردم هزاره را در کنفرانس بن میتوان بروشنی احساس نمود که با یک موضیعگیری عاقلانه - کنفرانس بن را  از بحران بوجود آمده  نجات داده است. و در طی تقریبا هفت سال حاکمیت کنونی نیز احزاب و  نخبگان سیاسی  مردم هزاره برای تامین صلح و ثبات  درکشور و بخصوص در مناطق هزاره نشین  صادقانه نقش موثیر و سود مندی را ایفا نمود اند. چون مردم هزاره بخوبی نسبت از دیگران میدانند که صلح به نفع شان است ودرشرایط جنگ قربانیان اصلی مانند همیشه مردم هزاره  خواهند بود. ودر این میان انچه مهم است به وجود امدن جبهه فراگیر و سراسری ملی با توان مردمی و هویت ملی افغانستان است که وطن را از دست گیروگان کنندگان قومی قدرت نجات دهند.این جبهه می تواند با مشارکت فعال نیروهای مسول وبا اشتراک تمامی اقوام و ملیتهای افغانستان بوجودآیند . وعملی شدن این باور وارزو تنها راه نجات  کشور پنداشته میشود.

نتیجه گیری 

 درین قسمت از مقاله درباره تعریف مختصری از نظام سیاسی دموکراسی - حزب سیاسی  و شکل گیری احزاب - در افغانستان  و درباره اساسگذاری گروه های چپ و راست افغانی– کارنامه ها واشتباهات آنان در شیوه ء حکومت داری و راه حل ها ی معقول برای دستیابی به صلح وثبات در کشور وغیره مسایل مطرح شده است و درباره نقش و سهم مردم هزاره دراستقرار امنیت و در تامین ثباتکشور. رویداد هفت ثورکه دارای جنبه ائدیولوژیک بود و با واقعیت های اجتماعی و مذهبی مردم کشور هم خوانی نداشت.و در نتیجه شعارهای تند  ضد دینی و مخالف عقائید مردم کشور که عمدتآ همه اقوام اعم ازپشتون – تاجک- هزاره - ازبک ودیگر اقوام میهن ما در روزهای آغازین برعلیه آن قیام نمودند و تا سقوط توقف نکردند . و رویداد هشت ثور نیز بنا بر کرکتر ا ید ئو لوژیکی  - جناحی و قومی  نتوانست که اراده ملی تمام  اقوام افغانستان را تمثیل  نماید و عملکرد تک جناحی رهبران رژیم –همه اقوام  و عمدتآ اقوام  پشتون– تاجک  - هزاره – ازبک –  ودیگراقوام کشوررا مجبورسا خت تا برضد یکه تازی ها و برتری خواهی قومی آنان دست به مقا ومت زنند. درین دو رویداد خونین که نقش وسهم تمام اقوام افغانستان نادیده گرفته شده بود. معماران این هر دو رویداد خونین  سیاسی و تاریخی نتوانستند  تا صلح وثبات را درکشور استقرار بخشند. و بصورت مجموعی  تمام اقوام افغانستان هیچ گاهی منافع  خود ها را درین دو رویداد فاجعه باردرک و لمس نمیکردند. برای پایان دادن به معضله افغانستان باید نخبگان سیاسی  اقوام گوناگون کشور با درک احساس مسولیت وطنی شان دست وحدت وهمدلی صادقانه را باهم دیگر داده وبرای استقرار صلح وامنیت گام های مشترک عملی را بردارند . با شکیبائی و مسولیت پذیری بیشتر  یکدیگر ر ا تحمل نمایند .و نگذارند که وطن ما بیشتر ازین تخریب گردد.

روی کرد ها   : -

- سایت خبری بی بی سی زیرعنوان  چپگرایان و اسلامگرایان افغان، با اندیشه های وارداتی  نویسنده حسیب عمار.

-  سایت سمنگان زیرعنوان  جایگاه احزاب در نظام سیاسی افغانستان -- نویسنده عوضعلی سعادت .

   -    سایت وزارت عدلیه  جمهوری اسلامی افغانستان قانون احزاب سياسی .  

    -  یادداشت های شخصی  صاحب این قلم.      - 11- ماه –می – سال – 2008 – میلادی.


May 18th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات